کوندرا، هنرمند تقابل ها

... کوندرا همه چیز را انسانی، یعنی نشات گرفته از انسان بودن انسان می داند. پس کمونیسم و فاشیسم و تعصب و جنایت نیز انسانی اند و بدیهی است که آرمان های سیاسی بسیاری به کشتارهای جمعی بی انجامد. می گوید من که کشیش نیستم پس نمی توانم به مردم بگویم به چه چیزی اعتقاد داشته باشند. او در ادامه ی این باور، عوام پسندی را از کارکردهای موفق سیاست بازانی می داند که هدفشان دلخوش کردن و راضی نگهداشتن توده های مردم است و از این رو عامه پسند را مایه ی عاطفی رقیقی برای هنر و بنابراین مردود می داند. در روابط جنسیِ شخصیت های آثارش به مسئله ی هویت می پردازد، به رابطه ی جسم و روح، و تن و اندیشه که در موقعیتی خاص شکل می گیرد. او حتی در نمایش این روابط نیز آن چه را که در سیاست روز جامعه روی می دهد به زندگی خصوصی شخصیت ها وارد می کند و زندگی روزانه ی آن ها را به بازنویسی تاریخ همان روزگار تبدیل می کند. او از بیان هیچ چیز ترس و واهمه ای ندارد. معتقد است هر چه در حکومت های توتالیتر اتفاق می افتد اگر به داستان کشیده شود، نه افتضاحی برای نویسنده که سبب رسوایی مردم شناسانه ای خواهد شد. و این مردم اند که باید تکان بخورند و در محاصره ی چنین اجتماعاتی، حقایق آشکار و حد و اندازه ی قابلیت های خوب و بد نشات گرفته از انسان بودن خود را فراموش نکنند...

پ.ن.: این مطلب را چند وقت پیش بنا به درخواستشان برای روزنامه ی آرمان فرستاده بودم که گویا انتشار پرونده ی کوندرا یا بهار پراگ در صفحه ی مربوطه تصویب نشد!


ادامه نوشته

سه زن، سه نسل، سه دوره تاريخی

روزنامه اعتماد-ادب و هنر، یکشنبه 6 بهمن 92

گزارش بازخواني «تريو تهران» نوشته رضيه انصاري با حضور محمدعلی سپانلو و محمود حسيني‌زاد (لینک اصلی)


«تريو تهران» دومين كتاب رضيه انصاري است، كه پيش‌تر براي كتاب اولش «شبيه عطري در نسيم» نامزدي جايزه «گلشيري» و جايزه «مهرگان ادب» را به عنوان بهترين رمان از آن خود كرده بود. انصاري در رمان اولش به روايت چند مرد ايراني مهاجر كه هر كدام به نوعي دچار خلئي عاطفي و هويتي هستند، مي‌پردازد و اكنون پس از دو سال از انتشار رمان اولش، به سراغ موضوعي متفاوت در حال‌وهواي متفاوتي از رمان اولش رفته: تهران، و داستان زندگي سه زن - كه شايد بتوان گفت داستان سه نسل يا سه دوره تاريخي معاصر ايران نيز هست- به نام‌هاي «عاليه»، «منيژه» و «سالومه»، كه به ترتيب هر كدام اداي ديني است به قصه‌ها و نويسندگاني چون بهرام بيضايي و غلامحسين ساعدي. زناني كه هر كدام به نوعي دنبال گمشده‌يي هستند يا خود در اين كلانشهر كه در هر دوره‌يي چهره عوض مي‌كند، و گم شده‌اند... و اين گونه خانم نويسنده به روايت تهران مي‌نشيند؛ تهراني كه حالا به عنوان يك شخصيت وارد «تريو» مي‌شود: «در هر سه داستان مشترك است و پاره كوچكي از همان شهر به حساب مي‌آيد و شاهد ساكت همه اين اتفاق‌ها بوده و خوشبختانه هنوز نريخته‌اندش پايين تا به كل منكر اين هويت‌ها و داستان‌هايي شود كه به عنوان تاريخچه در بطنش روي داده و حضور داشته؛ حضوري كه در عين غياب در پشت و پسله و پستوي خانه‌ها و هر كوي اين شهر در ذهن آدم‌هاي آن جاري است.» در نشست بررسي و بازخواني «تريو تهران»، كه با حضور محمدعلي سپانلو و محمود حسيني‌زاد برگزار شد، در ابتدا سپانلو متذكر شد در ميان آثاري كه چندي پيش از سوي نشر «آگه» به دستش رسيده، كتاب رضيه انصاري را نسبت به كارهاي ديگر پسنديده است. سپس وارد محورهاي اصلي بحث خود شد...

ادامه نوشته